طنز سیاسی:بنگاه خیریه ی انتخابات
این نوشته در هفته دوم اردیبهشت92در ماهنامه ی چشمه دانشگاه تربیت مدرس به چاپ رسیده است:
بنگاه خیریه ی انتخابات
جلوی بنگاه خیریه انتخابات بسیار شلوغ بود. آقای زیلویی تازه از راه رسیده بود. حسنی تا این صحنه را دید، تلفن همراهش را از جیب کتش بیرون آورد و به شهلایی که دوست دوران دبستانش بود ، زنگ زدو گفت:" شهلایی! فوراً خودت را برسون که این جا حسابی تنور داغه. توی آن نامه ای هم که گفتم حسابی ننه من غریبم در بیار. ببین خود من هم در بالای نامه ام نوشته ام حضور محترم جناب آقای زیلویی رئیس جمهورمحترم و محبوب آینده ی ایران! باور کن این نوع ادبیّات حسابی معجزه می کنه." بعد هم گوشی را خاموش کرد و خودش را به میان جمعیّتی که دور زیلویی حلقه زده بودند، رسانید و مؤدّب ایستاد و سلام بلند بالایی کرد و در حالی که تا کمر خم شده بود و فیگور یک ارادتمندقدیمی را به خود گرفته بود، پاکت خیلی قشنگ و شیک خود را دو دستی تقدیم او کرد و بعد هم سیخکی ایستاد و پاها را به هم چسباندو منتظر ماند. زیلویی وقتی نامه را مطالعه کرد، دستور داد فی الفور مبلغ پانصد هزار تومان در اختیار او بگذارند. مسؤول حسابداری سعی کرد با ایما و اشاره به او تفهیم کند که از بیت الحال به همین راحتی بذل و بخشش نکند. ولی زیلویی به زبان آمد و با عصبانیّت به او گفت: به تشخیص من، ایشان استحقاق گرفتن این پول را دارند و بعد هم راه خود را گرفت و وارد سالن اجتماعات بنگاه شد. مشاورانش که در ردیف اوّل جایی برای او رزرو کرده بودند، به استقبالش آمدند و او را تا صندلی اش راهنمایی کردند.
ماشا اله خان که از لحظاتی قبل، پشت تریبون قرار گرفته بود ، در اهمیّت انتخابات سخنرانی می کرد. می گفت: شخصی به جایی زنگ زد. گوشی را برداشتند . گفت: الو منزل احمد آقا؟ از آن طرف سیم گفتند: خیر اشتباهه. این شخص گفت: مرد حسابی اگه اشتباهه پس چرا گوشی را برداشتی؟! حالا کار ما اهالی بنگاه خیریه هم چنین حکایتی داردکه اگر گوشی انتخابات به دستمان نباشد و این امانت به دست آدم ضعیفی بیفتد، خواهند گفت که چرا بی تفاوت بودید و گوشی انتخابات را برنداشتید و اگر گوشی را برداریم باز هم می گویند که چرا اشتباهی برداشتید! پس دوستان گوش به زنگ باشید تا دو طرف سیم درست به هم وصل باشدکه آیندگان پشت سرمان صفحه نگذارند!
و در ادامه ی بحث خود این داستان را تعریف کرد که ژنرال دوگل از آدم های بوقلمون صفت خوشش نمی آمد. وقتی نخست وزیر فرانسه به افتخار دو گل مجلس ضیافتی ترتیب داد که در آن، روی میز چندین نوع غذای بوقلمون چیده بودند. ژنرال دو گل رو به نخست وزیر کرد و گفت: دوست عزیز! شما هیچ وقت تنوّع را مراعات نمی کنید؛ وقتی این همه بوقلمون زنده دور میز ایستاده اند، روی میز حدِّاقل باید مرغ و برّه بگذارید! " ماشااله خان میان خنده ی حضّار، مکثی کرد و بعد از حکمفرما شدن سکوت نسبی مجلس ، با لحن دلسوزانه ای ادامه داد: بالاغیرتاً هرکس رئیس جمهور شد، اجازه ی فعّالیّت به بادمجان دور قاب چین ها ندهد. ببینید، مردم به یک نفر به عنوان رئیس جمهور رأی می دهند ، به پدر عروسش که رأی نمی دهند؛ پس این درست نیست که چون پدر عروس آدم، خوش تیپ و رنگ و وارنگ است ، رتق و فتق امور را به دست او بسپارد ، به خدا این آبروی جمهوریّت را از بین می برد. درست است که این جا بنگاه خیریه است و همه ی شما احساس تکلیف کرده اید و در این جا جمع شده اید، ولی تو را به خدا به قانون وفادار باشید ، این طور کشور را مثل شتر قربانی، تیکه پاره نکنید.
بعد هم، میکروفن را به دست احسان الله خان داد و پایین آمد و رفت وسط جمعیّت نشست.
احسان الله خان گزارش داد که در نشست قبلی به این نتیجه رسیدیم که از طریق رسانه ها اعلان کنیم که هرکس احساس تکلیف می کند در بنگاه خیریه انتخابات حاضر شود تا نسبت به سیر منطقی کاربرگزاری انتخابات برنامه ریزی نماییم تا مردم از سر درگمی بیرون بیایند. حالا وقت آن است که هرکس وظیفه ی خود را درست انجام دهد.
نماینده ی گروه «پیشگامان توسعه و سازندگی کشور»که با علامت اختصاری«پتو ساک»شناخته می شوند اوّلین سخنرانی بود که به دعوت احسان الله خان به پشت تریبون آمد و در باره ی مواضع گروه های تحت پوشش خود سخن گفت. وی اشاره کرد که هدف ما از تصاحب پست ریاست جمهوری آن است تا رابطه ی میان ایران و کشور های دیگر را بهبود بخشیم و به پیشرفت و آبادانی کشور برسیم.
یکی از حاضران از وی سؤال کرد که آیا این مطلب درست است که شما به استقراض وام از بانک جهانی و پذیرش قواعد اقتصادی آن باور دارید؟ پاسخ داد که بلی همین طور است، وقتی کشور برای توسعه ی سریع خود نمی تواند به امکانات موجود متّکی باشد، وام گیری از دیگران تنها راه چاره است. باز از وی سؤال کرد که آیا این رویه، انقلاب را به انحراف نمی کشاند؟ پاسخ شنید که: در شرایطی که همه چیز ما در جنگ هشت ساله از بین رفته است، و توّرم به چهل درصد رسیده است و مردم از گرسنگی در مرز نابودی هستند، آیا راه دیگری هم وجود دارد؟ کاندیدای حزب رقیب از میان جمعیّت بلند شد و گفت: ریشه ی تورّم فعلی به همان استقراض قبلی باز می گردد که تا سال ها بهره ی آن را توی حلق اشرار یهود می ریختیم. اگر راست می گویید خودتان دست به کار شوید و این ثروت و سرمایه ی عظیمی را که هرکدامتان از صدقه ی سر همان استقراض قبلی و با رانت خواری انباشته کرده اید در اختیار انقلاب بگذارید تا نیازمند گدایی از دیگران نباشیم. نماینده ی پتو ساک، سگرمه هایش توی هم رفت و گفت: کشور برای پیشرفت پایدار خود نیازمند تولید ثروت است تا بتوان این سرمایه ها را در سازندگی کشور به کار گرفت. کاری که ما کردیم ، این بود که بسیاری از نیازمندی های داخلی را تأمین کردیم. الآن جوانان شغل ندارند. اگر کار به دست ما بیفتد، تمامی ایرانیان می توانند برای ما کارگری کنند! یکی از میان جمعیّت فریاد کشیدو گفت: زرشک!
جلسه شلوغ و ناآرام شد. احسان الله خان دوباره پشت تریبون قرار گرفت و جمعیّت را به آرامش دعوت کرد و به نماینده ی پتوساک گفت: شما چهل نفر را وارد عرصه ی انتخابات کرده اید، هدفتان از این کار چیست؟ نماینده پاسخ داد: ما چاره ای نداریم. فضای فعلی به نفع ما نیست. مجبوریم هر مهره ای که می سوزد دیگری را به جای او بگذاریم . فردی از میان جمعیّت فریاد کشید که این طور نیست شما جِر زن تشریف دارید؛ می خواهید آرای دیگران را بشکنید و مهره های دست چندم را به نفع مهره ی اصلی کنار بگذارید.
احسان الله خان از این نماینده تشکرکرد و از نماینده ی صنف اصلاح و پیرایش خواست تا به پشت تریبون قرار گیرد . او نیز به تبیین سیاست های گروه خود پرداخت . از میان حضار یکی دو نفر فریاد کشیدند که این ها هم مثل قبلی ها هستند و تفاوت ماهوی با یکدیگر ندارند. فقط به ظاهر،جنگ زرگری راه انداخته اند تا همیشه بر مصدر قدرت باشند. نماینده ی کژدم سالاری نیز به پشت تریبون آمد و همان حرف ها دوباره تکرار شد.
بنیادگرایان اصولی شعار با اسم اختصاری«باش»نیز نماینده ی خود را به پشت تریبون فرستادند. سؤال شد که چرا دچار تفرّق و چند دستگی شدید؟ و آیا این نیز هنر آفرینی پتو ساکی ها بود که بعضی مهره های زیاده خواه خودشان را میان شماها بُر زدند تا برنده ی این میدان باشند؟ نماینده پاسخ داد که این گونه نیست ولی دو عامل در این ماجرا نقش مؤثّری داشته است. یکی بی توجهیِ ماشی های دولتی در جذب امثال بنده؛ که متأسّفانه هنر ندارند که حتّی دوستان خودشان را حفظ کنند و به هر بهانه ای همه را می رانند و دوّم خودی هایی که به دنبال سهام خواهی از قدرت هستند و برای حفظ منفعت شخصی، مصالح انقلاب را نادیده می گیرند.
یک دفعه همهمه و سروصدا از گوشه و کنار بلند شد. یکی بلند فریاد کشید: شما ها همه ی ما را دست انداخته اید، این طوری که نمی شود مملکت را اداره کرد. فرق شما با دولت های پیش از انقلاب چیست؟ آن ها می گفتند که سفره ی نفت جلوی ما پهن شده است و هر کس باید به توان و قدرتی که دارد از آن ارتزاق کند. شما هم که می گویید ما چون برای پیروزی انقلاب زحمت کشیده ایم، باید به فراخور تلاشی که کرده ایم سهم خودمان را برداریم. پس این وسط سهم مردم چی می شود؟ بعد خطاب به احسان الله خان گفت: این هایی که شما به پشت تریبون دعوت کردید، نمایندگان باتدها و احزاب بودند. شما بفرمایید مردم در این میانه چه نقشی دارند؟
نماینده ی پتو ساک فریاد کشید : نخبگان فقط حق دارند که حکومت را اداره کنند هرکس که شیخوخیّت و صلاحیّت مملکت داری ندارد!
باز هم سروصدا و اعتراض از گوشه و کنار بلند شد. تا این که عامّه ی مردم روی صحنه ریختند و یکی از علمایی که در میان آن ها بود، پشت تریبون قرار گرفت و بعد از مقدمات گفت : از ابتدای انقلاب تا کنون رهبران انقلاب سفارش کرده اند که مردم به علما و اهل خبره مراجعه کنند و با مشورت آنان، کاندیدای اصلح را شناسایی کنند و به او رأی دهند و مردم در سه روز آخر مانده به رأی گیری، تکلیف کار را یکسره خواهند کرد و ما آمادگی آن را داریم تا با کمک شما مردم، جبهه ای را به وجود آوریم که بدون وابستگی به جایی، به تکلیف الهی خودمان عمل کنیم و در راه آرمان های انقلاب اسلامی پایداری نماییم. مردم حاضر در صحنه سخنان او را مورد تأیید قرار دادند.